جهانگرد

اکتبر 7, 2011

خود کشی یا مرگ خود خواسته!

Filed under: فلسفی,مناسبت,اجتماعی — جهانگرد @ 5:24 ب.ظ.

به نام خدا

رک و راست و حسینی از مرگ می ترسم.من به خدا ایمان دارم. حالا هرچی بگوید، من حاضرم نظر مخالف را بشنوم و محترم بشمارم. اما از زندگیِ مبهم و ناشناخته پس از مرگ می هراسم. تعارف هم ندارم.

گذشته از این معنای مرگ را هم کمی تا قسمتی مزه مزه کرده ام. یعنی حال احتضار و میان مرگ و زندگی لی لی کردن را درک می کنم.به همین خاطر حاضر به ریسک تحملِ، این تعللِ بیهوده نیستم.می هراسم چون نمی شناسم.از خویشتن و اعمال خویش نادم و مایوس و به خدایی بزرگ و دوست داشتنی امیدوار.

دو مقدمه فوق را گفتم تا برسم به این که فارغ از تفکر و نگاه من که رنگ مذهب دارد:
خودکشی خوب است یا خیر؟!
خودکشی را باید شکستن چینی نازک عمر و رهیدن از فاجعه حیات بدانیم؟!
یا خودکشی را ضعف اراده و عدم تحمل آنچه در دنیا می گذرد تلقی باید کرد؟!
و یا حتی می توان خودکشی را مرگ خود خواسته! نام نهاد؟!
آیا نباید خودکشی را خراب کردنِ ابدیِ حیاتِ اخروی محسوب کنیم؟!

من می دانم که این آخرین نکته، پیش نیازش نگاه دینی است. اما باید به نکتۀ مهمی اشاره کنم مرحوم «استیو جابز»این خلاق مایشاءِ از جنس انسان.گفت:» همه زندگی را دوست دارند. حتی کسی که به بهشت رفتن هم معتقد باشد دوست ندارد بمیرد.»(نقل به مضمون)
این سخن نغز آقای جابز ما را نهیب می زند که، به فکر مرگ باشیم. او هر روز را آخرین روز خود می دانست و کاری را که باید بکند می کرد. خوشبختانه، فردای آن روز هم بیدار می شد و کارش را انجام می داد.
او عفریت مرگ را به عنوان سوخت کار خود ناظر نمود.در واقع ترس را به فرصت مبدل نموده بود. چون به کارش علاقه داشت آن را منجز نموده و کامل انجام می داد،تا قدم بعدی را کامل نماید.
اما کسی که تن به مرگ خود خواسته دهد نمی تواند استیو جابز باشد او چیزی غیر از استیو جابز های از نوع بشر است.

نوشتن دیدگاه »

هنوز دیدگاهی داده نشده است.

RSS feed for comments on this post. TrackBack URI

بیان دیدگاه

ساخت یک وب‌گاه یا وب‌نوشت رایگان در WordPress.com.